چشمانم دیگر سو ندارد
دیگر اشکی در چشمانم نمانده
هنگامی که نگاهت در چشمانم گره خورد
رعشه در من انداخت به نام عشق
به زندگی بی روح من جان بخشید
اما وقتی نگاهت را از من گرفتی
قلب من درهم شکست
چرا بودن با من انقدربرایت سخت است
گناه من چیست ؟ گناهم عشق یک طرفه است؟
که من را در اتش خود میسوزاند
ای کاش توان این را داشتم که
شانه به شانه ات بایستم و
بگویم:
دوستت دارم تا غروب بی پایان ""
نویسنده: محبت محتشم
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27